0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
دکلمه
توسط سید محمد سعید
0 دنبال کننده119 آهنگ (04:59:07)
#عنوان
14
صاحب دلی را گفتند: بدین خوبی که خورشید است، نشنیده ایم که...
01:59
15
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته...
01:30
16
ظالمی را حکایت کنند که هیزم رنجوران خریدی به حیف و به توانگران دادی گران...
02:22
17
بازرگانی را شنیدم که صدوپنجاه شتر بار داشت و چهل بنده ی خدمتکار...
02:44
18
یکی از صاحب دلان زورآزمایی را دید که به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته...
01:53
20
با جمعی از دانشمندان در مسجد جامع دمشق بحث همی کردیم که...
03:21
21
موسی علیه السلام فقیری را دید از برهنگی به ریگ اندر شده...
02:25
23
غافلی را شنیدم که خانه ی رعیب خراب کردی تا خزانه ی سلطان آباد کند...
02:30
25
سالی از بلخ بامیان ام سفر بود و راه از حرامیان پر خطر بود...
02:52
26
ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند...
01:01
28
آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود...
01:22
29
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:49
30
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:08
35
گروهی از حکما به حضور حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند...
01:36
36
مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال...
01:12
37
حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای...
01:15
40
مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم...
02:49
42
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده...
01:10
44
نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت...
01:48
48
روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم...
01:25
49
پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه ی عمان به دست افتاد...
02:58
50
پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است...
00:48
51
شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود...
01:31
52
پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد...
01:37
54
توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با مسکین بچه ای مناظره در پیوسته...
01:27
55
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد...
01:12
56
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست...
01:10
57
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز...
01:37
58
یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند...
01:01
59
یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر...
01:02
61
یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده...
01:23
62
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عادت ها کدام فاضل تر است...
00:48
63
یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که...
03:42
0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
در همین سبک
نظرات
شما اولین نظر را بنویسید.
ورود / ثبت نام