0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
ادیب
توسط N•€
0 دنبال کننده92 آهنگ (02:39:24)
#عنوان
2
ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند...
01:01
3
سالی از بلخ بامیان ام سفر بود و راه از حرامیان پر خطر بود...
02:52
5
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:49
6
آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود...
01:22
9
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:08
11
گروهی از حکما به حضور حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند...
01:36
13
حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای...
01:15
15
مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال...
01:12
16
مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم...
02:49
20
نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت...
01:48
21
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده...
01:10
25
پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه ی عمان به دست افتاد...
02:58
26
پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است...
00:48
27
روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم...
01:25
28
پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد...
01:37
30
شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود...
01:31
31
توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با مسکین بچه ای مناظره در پیوسته...
01:27
32
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست...
01:10
33
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز...
01:37
34
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد...
01:12
35
یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند...
01:01
36
یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر...
01:02
38
یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده...
01:23
39
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عادت ها کدام فاضل تر است...
00:48
40
یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که...
03:42
41
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته...
01:30
43
غافلی را شنیدم که خانه ی رعیب خراب کردی تا خزانه ی سلطان آباد کند...
02:30
45
صاحب دلی را گفتند: بدین خوبی که خورشید است، نشنیده ایم که...
01:59
46
بازرگانی را شنیدم که صدوپنجاه شتر بار داشت و چهل بنده ی خدمتکار...
02:44
47
یکی از صاحب دلان زورآزمایی را دید که به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته...
01:53
48
ظالمی را حکایت کنند که هیزم رنجوران خریدی به حیف و به توانگران دادی گران...
02:22
50
موسی علیه السلام فقیری را دید از برهنگی به ریگ اندر شده...
02:25
51
با جمعی از دانشمندان در مسجد جامع دمشق بحث همی کردیم که...
03:21
54
ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند...
01:01
55
سالی از بلخ بامیان ام سفر بود و راه از حرامیان پر خطر بود...
02:52
57
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:49
58
آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود...
01:22
61
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:08
63
گروهی از حکما به حضور حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند...
01:36
65
حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای...
01:15
67
مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال...
01:12
68
مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم...
02:49
72
نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت...
01:48
73
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده...
01:10
77
پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه ی عمان به دست افتاد...
02:58
78
پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است...
00:48
79
روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم...
01:25
80
پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد...
01:37
82
شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود...
01:31
83
توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با مسکین بچه ای مناظره در پیوسته...
01:27
84
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست...
01:10
85
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز...
01:37
86
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد...
01:12
87
یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند...
01:01
88
یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر...
01:02
90
یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده...
01:23
91
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عادت ها کدام فاضل تر است...
00:48
92
یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که...
03:42
0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
در همین سبک
نظرات
شما اولین نظر را بنویسید.
ورود / ثبت نام