- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
سسسسسسس
متن ترانه دولت عشق
مرده بدم زنده شدم
مرده بدم زنده شدم
گریه بدم خنده شدم
گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا
دیده سیر است مرا
جان دلیر است مرا
جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره ی تابنده شدم
گفت که تو مست نه ای
رو که ازین دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله ی این جمع شدی
شمع نیم جمع نیم
شمع نیم جمع نیم
دود پراکنده شدم
دود پراکنده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ فرخنده شدم
مرده بدم زنده شدم
مرده بدم زنده شدم
گریه بدم خنده شدم
گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا
دیده سیر است مرا
جان دلیر است مرا
جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره ی تابنده شدم
متن ترانه راز
رازها را در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد
گر بجنبد کاروان عاشقان
پای پیش کاروان خواهم نهاد
رازها را در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد
گر بجنبد کاروان عاشقان
پای پیش کاروان خواهم نهاد
بر جهان چون صبح جان خواهم فشاند
سر چو شمعی در میان خواهم نهاد
گر قدم از خويش برخواهم گرفت
از زمين بر آسمان خواهم نهاد
با دل پر خون به اميد وصال
سر شبی بر آستان خواهم نهاد
از زبان گوهرافشان در جهان
طرفه گنجی جاودان خواهم نهاد
متن ترانه سرمست
سرمست درآمد
سرمست درآمد
سرمست درآمد
سرمست درآمد از درم دوست
لب خنده زنان چو غنچه در پوست
سرمست درآمد از درم دوست
لب خنده زنان چو غنچه در پوست
چون دیدمش آن خط نگارین
در خود به غلط شدم که این اوست
که این اوست
سرمست درآمد از درم دوست
پیش قدمش به سر دویدم
در پای فتادمش که ای دوست
یک باره به ترک ما بگفتی
زنهار نگویی نگویی این نه نیکوست
چشمش به کرشمه گفت با من
در نرگس مست من چه آهوست
گفتم همه دلبریست لیکن
اینست که بیوفا و بدخوست
اینست که بیوفا و بدخوست
سرمست درآمد
سرمست درآمد
سرمست درآمد
سرمست درآمد از درم دوست
متن ترانه سرگشته
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم، نمیدانم
زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم
زهی دریای بیساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم
هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی
هزاران جان یعقوبی همیسوزد از این خوبی
چرا ای یوسف خوبان ، چرا ای یوسف خوبان
در این چاهی نمیدانم
چرا ای یوسف خوبان ، چرا ای یوسف خوبان
در این چاهی نمیدانم
خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی
دمی هویی دمیهایی دمی آهی نمیدانم
نمیدانم، نمیدانم
متن ترانه آغوش چشم
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
وقت آن آمد که ساغر پر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم
چشم و دل نادیده بر آن حسم پنهان عاشق اند
آفرین بر بینش دل، آفرین بر هوش چشم
آفرین بر بینش دل، آفرین بر هوش چشم
آتش رخساره روشن کن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کنم در خانه ی خاموش چشم
مژده ی دیدار می آرند؟ یا پیغام دوست؟
اشک شوق امشب چه می گوید نهان در گوش چشم؟
اشک شوق امشب چه می گوید نهان در گوش چشم؟
می رسد هر صبح بانگ دلنوازت، ناز گوش
می کشم هر شب شراب چشم مستت، نوش چشم
در غبار راه او، ای سایه بینا شو، که من
منت صد توتیا دارم ازو بر دوش چشم
منت صد توتیا دارم ازو بر دوش چشم
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
متن ترانه نگار سرمست
دیر آمدی ای نگار سرمست
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
از رای تو سر نمیتوان تافت
از رای تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
وز روی تو در نمیتوان بست
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم بازننشست
از پیش تو راه رفتنم نیست
چون ماهی اوفتاده در شست
دیر آمدی ای نگار سرمست
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
از رای تو سر نمیتوان تافت
از رای تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
وز روی تو در نمیتوان بست
ای سرو بلند بوستانی
در پیش درخت قامتت پست
بیچاره کسی که از تو ببرید
آسوده تنی که با تو پیوست
ور سر ننهی در آستانش
دیگر چه کنی دری دگر هست
ور سر ننهی در آستانش
دیگر چه کنی دری دگر هست
دیر آمدی ای نگار سرمست
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
از رای تو سر نمیتوان تافت
از رای تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
وز روی تو در نمیتوان بست
متن ترانه این کیست این
این کیست این؟ این کیست این؟
این کیست این؟ این کیست این؟
این کیست این؟ این کیست این؟
شیرین و زیبا آمده
سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده
خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده
صد عقل و جان اندر پی اش بیدست و بیپا آمده
بیدست و بیپا آمده
ای معدن آتش بیا آتش چه میجویی ز ما
والله که مکر است و دغا ای ناگه این جا آمده
شاد آمدی شاد آمدی جادو و استاد آمدی
چون هدهد پیغامبری از پیش عنقا آمده
خاموش کن خاموش کن از راه دیگر جوش کن
ای دود آتشهای تو سودای سرها آمده
این کیست این؟ این کیست این؟
این کیست این؟ این کیست این؟
این کیست این؟ این کیست این؟
شیرین و زیبا آمده
سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده
خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده
صد عقل و جان اندر پی اش بیدست و بیپا آمده
بیدست و بیپا آمده
این کیست این؟ این کیست این؟
متن ترانه پاره آتش
تيز دوم تيز دوم تا به سواران برسم
نيست شوم نيست شوم تا بر جانان برسم
خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام
خانه بسوزم بروم تا به بيابان برسم
خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم
عالم اين خاک و هوا گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمده ام تا که به ايمان برسم
آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه زر تا که به ميزان برسم
تيز دوم تيز دوم تا به سواران برسم
نيست شوم نيست شوم تا بر جانان برسم
خوش شده ام خوش شده ام پاره آتش شده ام
خانه بسوزم بروم تا به بيابان برسم
متن ترانه شبت خوش باد من رفتم
کجایی ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دل خسته یادآور، شبت خوش باد من رفتم
ز من دل خسته یادآور، شبت خوش باد من رفتم
تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم
تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم
منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم
مرا گویی که ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم
همی گفتم که ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم
کجایی ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دل خسته یادآور، شبت خوش باد من رفتم
ز من دل خسته یادآور، شبت خوش باد من رفتم
ز من دل خسته یادآور، شبت خوش باد من رفتم
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.