0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
فرهاد
توسط فرهاد امامعلی زاده
1 دنبال کننده41 آهنگ (01:09:24)
#عنوان
متن ترانه سفر عشق
🗣 Farman Fathalian
🎵 Safare Eshgh
#FarmanFathalian
عشق من در سفر عشق خطر باید کرد
سینه را بر سر مقصود سپر باید کرد
از شبو ظلمتو از ظلم نباید ترسید
تا به خورشید فقط ذکر سحر باید کرد
به وصال دل از این راه خبر باید داد
و جهان را هم از هین راز خبر باید کرد
تیغه ی درد اگر از رگ و جان داشت گذر
عاقبت از لبه ی تیغ گذر باید کرد
عشق من در سفر عشق خطر باید کرد
موج در موج اگر شاهد دریا با شی
قطره قطره به دل دوست اثر باید کرد
از سفر جز هنر عشق نباید اموخت
از دل خود به دل دوست سفر باید کرد
عشق من در سفر عشق خطر باید کرد
یار من چرخ به دلخواه نخواهد چرخید
تا بدانی به چه تدبیر هنر باید کرد
فتح این قله ی ازاد به اسانی نیست
عشق من در سفر عشق خطر باید کرد
3
ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند...
01:01
4
سالی از بلخ بامیان ام سفر بود و راه از حرامیان پر خطر بود...
02:52
6
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:49
7
آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود...
01:22
10
اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:08
12
گروهی از حکما به حضور حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند...
01:36
14
حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای...
01:15
16
مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال...
01:12
17
مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم...
02:49
21
نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت...
01:48
22
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده...
01:10
26
پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه ی عمان به دست افتاد...
02:58
27
پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است...
00:48
28
روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم...
01:25
29
پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد...
01:37
31
شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود...
01:31
32
توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با مسکین بچه ای مناظره در پیوسته...
01:27
33
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست...
01:10
34
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز...
01:37
35
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد...
01:12
36
یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند...
01:01
37
یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر...
01:02
39
یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده...
01:23
40
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عادت ها کدام فاضل تر است...
00:48
41
یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که...
03:42
0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
در همین سبک
نظرات
شما اولین نظر را بنویسید.
ورود / ثبت نام