- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
آرامبخش ها
متن ترانه باران تویی
از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد
نمی نویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیال واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی کجایی
که برده طاقتم جدایی
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گزارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بی راهه ای خموش و تار
بی عبورم
نمی توانم دگر بگویم
که من اسیر این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی کجایی
رهی نمانده تا رهایی
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گزارم
باران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
متن ترانه از سرزمینهای شرقی
تو را نادیدنِ ما غم نباشد/
که در خَیلت به از ما کم نباشد/
من از دستِ تو در عالم نَهم روی/
ولیکن چون تو در عالم نباشد/
تو را نادیدنِ ما غم نباشد/
که در خیلت به از ما کم نباشد/
من از دست تو در عالم نهم روی/
ولیکن چون تو در عالم نباشد/
تو با ناز به صد راز کنی اندر سرم صد قصه آغاز/
من آن مرغ، من آن با، کنم اندر هوایت بال و پرواز/
بیا بار سفر بندیم از این دشت/
زمستون باز توی این خونه برگشت/
بیا تا قصّه ها گویم برایت/
که دوران جدایی دیر بُگذشت/
بیا بار سفر بندیم از این دشت/
زمستون باز توی این خونه برگشت/
بیا تا قصّه ها گویم برایت/
که دوران جدایی دیر بُگذشت
متن ترانه تویی در یادم
تَن بیابان دیده ام
ده بی سبزینه ایست
که بهارش تَن تو بود
نرود از یاد دلم
که سکوت سنگیم
به صدایت پر گشود
شب ساکتم ، تو که ترانه ای ، به لبم برگرد
دل عاشقم
با غم لبریز و قفسش سر کرد
تویی در یادم
که بی چشمانت
به نگاهم پنجره نیست
تویی در یادم
پُر از فریادم
به گلویم حنجره نیست
هر دَه انگشت تورا با نگاهم
صدها فواره ی نور می شمارم
من غیر از خاطره ات آسمانی
بر بام حافظه ام ندارم
بجز باران به صحراهایم چه شبیهت معجزه بود
بجز لب هایت
به دیدن هایم
چه حقیقت بود و سرود
تویی در یادم
که بی چشمانت
به نگاهم پنجره نیست
تویی در یادم
پُر از فریادم
به گلویم حنجره نیست
متن ترانه دهه شصت
ساده از دست ندادم دل پر مشغله را
تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم
دانه انداخت و از شرم، دانه انداخت و از شرم
دانه انداخت و از شرم، ندیدم تله را ...
دهه شصتی دیوانه یک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را
عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست
خواستم باز کنم با تو سر این گله را
دهه شصتی دیوانه یک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.