- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
5
متن ترانه دهه شصت
ساده از دست ندادم دل پر مشغله را
تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم
دانه انداخت و از شرم، دانه انداخت و از شرم
دانه انداخت و از شرم، ندیدم تله را ...
دهه شصتی دیوانه یک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را
عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست
خواستم باز کنم با تو سر این گله را
دهه شصتی دیوانه یک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کوپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
متن ترانه رضا موتوری (مرد تنها)
🗣 Farhad
🎵 Asir-e Shab
#Farhad
جغد بارون خوردهای، تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی، یه نفر جون میکَنه
کی میدونه تو دل تاریک شب، چی میگذره
پای بردههای شب، اسیر زنجیر غمه
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
من اسیر سایههای شب شدم
شب اسیر تور سرد آسمون
پا به پای سایهها باید برم
همهشب به شهر تاریک جنون
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
چراغ ستارهی من، رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندگی، اسیر شدم باز دوباره
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبم، بذر کینه میکاره
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو اینور و اونور میزنه
تو رگهای خستهی سرد تنم
ترس مردن داره پرپر میزنه
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده...
متن ترانه رضا موتوری (مرد تنها)
🗣 Farhad
🎵 Asir-e Shab
#Farhad
جغد بارون خوردهای، تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی، یه نفر جون میکَنه
کی میدونه تو دل تاریک شب، چی میگذره
پای بردههای شب، اسیر زنجیر غمه
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
من اسیر سایههای شب شدم
شب اسیر تور سرد آسمون
پا به پای سایهها باید برم
همهشب به شهر تاریک جنون
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
چراغ ستارهی من، رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندگی، اسیر شدم باز دوباره
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبم، بذر کینه میکاره
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو اینور و اونور میزنه
تو رگهای خستهی سرد تنم
ترس مردن داره پرپر میزنه
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده...
متن ترانه آوار
🗣 Farhad
🎵 Avar
#Farhad
تو هم با من نبودی مثل من با من و حتی مثل تن با من
تو هم با من نبودی آن که میپنداشتم باید هوا باشد
و یا حتی گمان میکردم اینطور باید از خیل خبر چینان جدا باشد
تو هم با من نبودی تو هم با من نبودی
تو هم از ما نبودی با آنکه ذات درد را باید صدا باشد
و یا با من چنان هم سفره ی شب باید از جنس منو عشق و خدا باشد
... تو هم از ما نبودی
تو هم مؤمن نبودی بر گلیم ما و حتی در حریم ما
ساده دل بودم که میپنداشتم دستان نا اهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد
... تو هم از ما نبودی
تو هم مؤمن نبودی بر گلیم ما و حتی در حریم ما
ساده دل بودم که میپنداشتم دستان نا اهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد
تو هم با من نبودی یار , ای آور ای سیل مصیبت بار
متن ترانه شبانه 1
🗣 Farhad
🎵 Shabaneh
#Farhad
کوچه ها باریکن
دکونا بسته ست
خونه ها تاریکن
طاقا شکسته ست
از صدا افتاده
تار و کمونچه
مرده می برن
کوچه به کوچه
نگاه کن مرده ها
به مرده نمیرن
حتی به شمع
جون سپرده نمیرن
شکل فانوسی ان
که اگر خاموش شه
واسه نفت نیست هنوز
یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه
حوصله ندارم
به خوب امید و
از بد گله نداره
گرچه از دیگرون
فاصله ندارم
کاری با کار این
قافله ندارم
کوچه ها باریکن
دکونا بسته ست
خونه ها تاریکن
طاقا شکسته ست
از صدا افتاده
تار و کونچه
مرده می برن
کوچه به کوچه
کوچه ها باریکن
دکونا بسته ست
خونه ها تاریکن
طاقا شکسته ست
کوچه ها باریکن
دکونا بسته ست
خونه ها تاریکن
طاقا شکسته ست
متن ترانه کوچ بنفشه ها
🗣 Farhad
🎵 Kooche Banafsheha
#Farhad
در روزهای آخر اسفند،
در نیمروز روشن،
وقتی بنفشهها را
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
در روزهای آخر اسفند،
در نیمروز روشن،
وقتی بنفشهها را
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
در روشنایی باران،
در آفتاب پاک،
در روزهای آخر اسفند،
در نیمروز روشن،
وقتی بنفشهها را
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان.
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.