- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
♥️
متن ترانه بترس
تو که این همه رازه توو سرت
از اون که میدونه بترس
از اونی که از چشمِ تو
حرفتو میخونه بترس
از سقفی که رو سرته
که بهش میگی خونه بترس
از اونی که مدتیه
با تو توو زندونه بترس
از اون که فکر رفتنه
اما نمیتونه بترس
اگه تو رو میشناسه و
باز با تو میمونه بترس
همون توو آتیشش یه روز
تو رو میسوزونه بترس
این چرخ گردونه بترس
دنیا رو قانونه بترس
مسافر راه های دور
آی ماهی آبای شور
اون سد سر ریز غرور
بعدش بیابونه بترس
بهشتی که ساختم برات
زدی خزون شد سرِ راهت
بعدش زمستونه بترس
دنیا رو قانونه بترس
تو با این همه نفرت توو دلت
لبات که خندونه بترس
ناممکنه موندن باهات
از اون که میتونه بترس
از هر کی مثل خودتو
میگرده حیرونه بترس
عینِ حقیقت توو حصار
از اون که بیرونه بترس
از اون که کل زندگیش
بعد تو ویروونه بترس
از جای پات رو هر دلی
از اشکِ رو گونه بترس
از تو چه پنهونه یه دست
دنیات چه میزونه بترس
این چرخ گردونه بترس
دنیا رو قانونه بترس
مسافر راه های دور
آی ماهی آبای شور
اون سد سر ریز غرور
بعدش بیابونه بترس
بهشتی که ساختم برات
زدی خزون شد سرِ راهت
بعدش زمستونه بترس
دنیا رو قانونه بترس
متن ترانه همه هیچم
نه فرشته ام، نه شیطان، کی ام و چی ام؟ همینم!/
نه ز بادم و نَزآتش که نواده ی زمینم!/
منم و چراغ خُردی که بمیرد از نسیمی/
نه سپیده دم به دستم، نه ستاره بر جبینم/
نه فرشته ام، نه شیطان، کی ام و چی ام؟ همینم!/
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد/
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد/
نه فلک بر آستانم، نه خدا در آستینم/
نه حق حقم، نه نا حق نه بدم، نه خوب مطلق/
سیه و سپیدم: ابلق! که به نیک و بد عجینم/
تب بوسه ایم از آن لب، به غنیمت است امشب/
که نه آگهم که فردا، چه نشسته در کمینم/
که نه آگهم که فردا، چه نشسته در کمینم/
منم و ردای تنگی که به جز من اش نگنجد/
نه فلک بر آستانم، نه خدا در آستینم/
نزنم نمک به زخمی که همیشگی ست، باری/
که نه خسته ی نخستین، نه خراب آخرینم/
که نه خسته ی نخستین، نه خراب آخرینم/
نه فرشته ام، نه شیطان
متن ترانه در حصار شب
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن/
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن/
در این حصار جادویی روزگار بشکن/
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن/
در این حصار جادویی روزگار بشکن/
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه/
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن/
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون/
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون/
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون/
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون/
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن/
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه/
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن/
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن/
بسرای تا که هستی که سرودنست بودن/
بسرای تا که هستی که سرودنست بودن/
به ترنمی، به ترنمی، دژ وحشت این دیار بشکن/
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه/
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه/
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن/
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا/
تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن/
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا/
تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن/
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.